تـاثیر رسـانه بـر سـبک زنـدگی
یکی از تاکیدات مقام معظم رهبری در سفر به استان خراسان شمالی موضوع سبک زندگی در جامعه بود. اگر هدف انسان را رستگاری بدانیم، باید به سبک زندگی اهمیت بیشتری بدهیم. اگر به معنویت و رستگاری معنوی اعتقادی هم نداشته باشیم، برای زندگی راحت، زندگی برخوردار از امنیت روانی و اخلاقی، باز پرداختن به سبک زندگی مهم است.
دیدبان: با توجه به این که رسانه یکی از عوامل مهم و تاثیر گذار در تغییر سبک زندگی است، این سوال مطرح می شود که چگونه رسانه ها سبک زندگی را به نمایش می گذارند. آیا نشان دادن سبک زندگی دیگران، یا خانه های مجلل می تواند سبب تغییر الگوی مصرف شود و یا چقدر می تواند بر اسراف تاثیر بگذارد؟ و اگر ما خانه های محقر و خشتی – گلی نشان دهیم به پس انداز منجر می شود؟ و یا ساده زیستی و قناعت را ترویج می کند؟
رسانه ها می توانند با انجام فعالیت های پژوهشی در حوزه سبک زندگی و انتشار آن در مطبوعات و خبرگزاری ها در زمینه فرهنگ سازی و ترویج آن در بین جوانان و خانواده ها تاثیرگذار باشند .رسانه ها همچنین منتقل کننده دیدگاه ها به افراد جامعه هستند.
رسانهها به وسیله مطالبی که منتشر میکنند میتوانند سبک زندگی جامعه را به سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی مورد نظر مقام معظم رهبری نزدیک کنند.
از نظر گیدنز رسانه ها نقش مهمی در تبلیغ سبک های زندگی مختلف دارند. طیف سبک های زندگی با گونه های آرمانی که در رسانه ها طرح می شوند شاید محدود باشند ولی گسترده تر از سبک های زندگی ای هستند که افراد قاعدتا در زندگی روزمره خود در قالب آن ها جا می گیرند.
یکی از مهمترین بخش هایی که مطالعات سبک زندگی در حوزه فرهنگ در آن نقش مهمی ایفاء کرده است، در بحث وسایل ارتباط جمعی و توسعه راهبردهای انتخاب رسانه ای و شناخت تفاوت ها و ویژگی های مخاطبان رسانه هاست.
در این دنیای وسیع رسانه و وسایل ارتباط جمعی، جوانان مخاطب مهم آنها به شمار می روند و بیشتر از هر قشر دیگری در معرض هجمه این رسانه ها قرار دارند، و رسانه های مختلف بر سر تغییر دادن هویت و ضائقه فکری آنها باهم به رقابت می پردازند.
دوران جوانی، دوران بسیار مهمی در شکل گیری هویت است
هویت عبارت است از مجموعه ویژگی هایی که احساس درونی شخص را تعیین می کند؛ در واقع می توان به عنوان یک عنصر مبارزه در فرد بدان نگریست که وی را برابر هجمه های دیگران تجهیز می کند.
نهادهای بسیاری در سطح جامعه نقش هویت سازی را بر عهده دارند که از جمله آن میتوان به خانواده، گروه دوستی یا همسالان،مدارس یادانشگاه ها و رسانه های جمعی اشاره کرد.
استفاده درست از نهادهای هویت ساز نقش بسیار پر رنگی در بحران هویت جوانان در بستر جنگ نرم دارد چرا که همان طور که اشاره شد هویت یک عنصر مبارزه است. به عنوان نمونه جوانی که هویت مذهبی در آن به خوبی شکل گرفته باشد از بسیاری از هجمه های غرب مانند هم جنس بازی یا مصرف مشروبات الکلی در امان خواهد بود.
موضوع هویت و جوان از اصلی ترین مباحثی است که در جهانی سازی و جنگ نرم مطرح می شود؛ بدان معنا که لازمه جهانی شدن غلبه فرهنگ کشورهایی است که در زمینه توسعه فرهنگی از امکانات بیشتری برخوردار هستند و به وسیله رسانه ها و تولیدات خود اعم از لباس و پوشاک تا تنقلات ساده،سعی در اشاعه فرهنگ خود و حذف فرهنگ های بومی خواهند داشت.
سرمایه گذاری هایی که نظام سلطه برای تغییر سبک زندگی ایرانی-اسلامی و جا انداختن سبک زندگی غربی کرده است نیز نشان دهنده اهمیت این موضوع است.
شبکههای اجتماعی
دیگر منابع نفتی و جنگهای بینالمللی راهی مناسب برای غارت منابع مالی و تحکم بر کشورهای دنیا نیست، بلکه ابرقدرتها عرصهای را در پیشروی انسان نهادهاند که دیگر مرز کشورها بدست مردمان خود آن کشور در نور دیده میشود و نیاز به هزینه های هنگفت برای تدارکات جنگ نیست.
با گذر زمان شبکههای اجتماعی گامهای جدیدی در ارائه امکانات بیشتر برداشتهاند؛ امکاناتی که سرعت ارتباطات انسانی را نیز بیشتر کردهاند امّا چرا و به چه علت؟
در اینجا نگاهی به روند تغییرات این شبکهها در سال ۲۰۱۲ میتواند دیدگاه انسان را در برابر این تغییرات شفافتر کند.
بنا به گزارش سینت، تعداد کاربران فیسبوک امسال به مرز یک میلیارد نفر رسید. حتی در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، مردم پس از دسترسی به اینترنت در شبکههای اجتماعی عضو میشوند.
پیشتازان این عرصه، شبکههای به اصطلاح اجتماعی توییتر و فیسبوک هستند که سعی دارند پای خود را در تمامی عرصههای زندگی فردی بشر باز کنند. سینت تعبیر جالبی در اینباره به کار میبرد: “شبکههای اجتماعی سعی دارند نحوه کار کردن انسانها در اجتماع و نقشی که در جامعه بازی میکنند و تعاملی که با دیگران دارند را تغییر شکل دهند.”
نکتهای که بسیاری از کاربران این شبکه از آن غافلاند این است که راه اندازی این سرویسها با تمامی هزینههایی که برای صاحبان آنها دارد تنها سهولت ارتباط و راحتی کاربران نیست، بلکه بدست آوردن اطلاعاتی است که هزینه آن برای آنها بسیار کمتر از پرورش یک جاسوس زبده و فرستادن او به داخل یک کشور بیگانه است. این نیرو نه میتواند به گستردگی این شبکه، پوشش اطلاعاتی برای سرویس خود فراهم نماید و نه همانند این شبکه اجتماعی اطلاعاتش به روز باشد.
اکنون دنیا در جامعه اطلاعاتی به سر می برد و با پیشرفتهای تکنولوژیک،دنیا به صورت دهکده ای کوچک تبدیل شده است که در آن واحد، تمام مردم دنیا از یک دیگر اطلاع و آگاهی دارند و این رابطه ها به گونه ای است که حتی سبک و سیاق زندگیشان را تحت الشعاع قرار داده است و همه از یک یا چند روش مشخص و یکسان پیروی می کنند.
هر کسی تلاش می کند آزادانه یک مسیر که با عقاید و سلایق و سایر اخلاقیاتش نزدیک است، را از این کانال های اطلاعاتی انتخاب کند و آن را در زندگی خود به عنوان سبک زندگی پیاده سازد. با این حال شخصی که خود را متعهد به یک شیوه زندگی معین می داند، انتخابهای دیگر را لزوما خارج از موازین و معیارهای خویش می بیند و از همین عنصر «انتخاب و آزادی» است که فرد در پی ترجیحات و علایق خویش، شیوه ای را آگاهانه برمی گزیند.
نوئل نئومان در باب تأثیر رسانهها نظریهای جدید عرضه کرده است که به نظریه “مارپیچ سکوت” مشهور شده است. سوربن و تانکارد این نظریه را به شرح زیر خلاصه کردهاند: در خصوص یک موضوع مناقشهانگیز، اغلب مردم در باره واکنش افکار عمومی حدسهایی میزنند. آنها سعی میکنند دریابند که نظر آنان در اکثریت قرار دارد یا در اقلیت. پس از آن میکوشند تا دریابند که تغییر افکار عمومی در جهت موافقت با آنها قرار دارد یا نه، چنانچه آنان احساس کنند که در جهت مخالف قرار دارند سعی میکنند که در باره موضوع، سکوت اختیار کنند. همچنین اگر تصور کنند که تغییر افکار عمومی در جهت فاصله گرفتن از آنهاست، به اختیار کردن سکوت گرایش مییابند. آنها هر چقدر بیشتر احساس کنند که دیدگاه متفاوتی عرضه نشده است هم بیشتر ساکت میمانند.
ما در عصری زندگی میکنیم که رسانه ها نقش مهمی در زندگی ما ایفا می کنند، رسانهها در دوران کنونی بخشی جدایی ناپذیر از زندگی مردم شدهاند. مردم در طول شبانه روز از محتواهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و آموزشی و سرگرمی رسانهها استفاده میکنند. نسل کنونی جامعه از ابتدای حیاتش با رسانهها بزرگ میشود و در دنیای اطلاعاتی و ارتباطی امروز، این نسل، بخش عظیم فرهنگ، ارزشها و هنجارهای جامعه خود و دیگر جوامع را از رسانهها دریافت میکند. به عبارتی در دوران معاصر که به عصر اطلاعات و جامعه اطلاعاتی و ارتباطی معروف است، بخش عظیمی از جامعه پذیری نسلها از طریق رسانهها انجام می شود و نفوذ و تأثیر رسانه تا جایی است که برخی از نظریه پردازان ارتباطی بر این باورند که رسانهها اولویت ذهنی و حتی رفتاری ما را تعیین میکنند و اگر چگونه فکر کردن را به ما یاد ندهند، اینکه به چه چیزی فکر کنیم را به ما میآموزند.
رسانه ها در کنار نهادهای دیگری که طرز تفکّر جامعه را می سازند، نقش عمده ای ایفا می کنند. بررسی های روانشناسی اجتماعی در زمینه نقش و قدرت رسانه ها نشان می دهد که رسانه ها دارای چنان قدرتی هستند که می توانند نسلی تازه در تاریخ انسان پدید آورند ؛ نسلی که با نسل های پیشین از جهت؛ فرهنگ، ارزش ها، هنجارها و آرمان ها، بسیار متفاوت است.رسانه ها ، با توجه به قابلیت ها و کارکردهایی که دارند، می توانند در جهت حفظ سلامت و بهداشت روان و به عنوان یکی از عوامل تسهیل کننده هویّت یابی برای جوانان و نوجوانان کاربرد داشته باشند. هم چنین می توانند زمینه ساز بحران هویّت و بیگانگی افراد از ؛فرهنگ، ارزش ها و باورهای خود گردند.
رسانه ها حکم قلب جامعه را دارند و تمام رگ ها و شریان ها از درون آن می گذرد باید بر آن چه وارد آنها می شود و آن چه خارج می گردد نظارت کامل داشت. رسانه ها باید یادآور هویت جمعی برای مردم باشند و مصرف آنها منجر به واکنش منفی در مخاطب نشود. برنامه رسانه ها باید آن چنان ارزشمند و با کیفیت باشد که بتواند جوانان ما را جذب کنند .
بسیاری از حوادث تاریخی در چند دهه گذشته در جوامع صنعتی در رابطه با بحران هویت بوده است،ویژگی جهان نو سلطه رسانه ها بر اجتماع است. تکنولوژی اطلاعات؛ قدرت، ثروت و تجربه را به عنوان معنا و هویت تولید می کند.امروزه دیگر این منش های سنتی و فرهنگی نیستند که هویت یک فرد را می سازند، بلکه انسان ها خیلی ساده، تحت تاثیر جریانات روز قرار می گیرند و با هر موجی به این سو آن سو متمایل میشوند. این رسانه ها هستند که منش ها، کنش ها و حتی واکنش ها را میسازند. هویت تعیین كننده مرز میان منافع است. با گذشت زمان بر پیچیدگی و تفصیل یافتگی هویت های گروهی و قومی افزوده می شود و نه تنها ارزشها كه بسیاری امور جزئی را نیز شامل می شود، وضعیتی كه هم آشنایی و فهم روشن و متقابل آنها را دشوار می كند و هم امكان رسیدن به همدلی و توافق و همكاری و همبستگی میان آنها را به شدت ضعیف می سازد.
کسب اطلاعات، یکی از عوامل توجه و علاقه مردم به رسانه هاست. رسانه ها باعث وحدت و تعامل اجتماعی می شوند. کسب آگاهی در مورد خویشتن، تقویت ارزش های شخصی، یافتن الگوهای رفتاری، همانندسازی با ارزش های مورد اعتنای دیگران ،آشنایی با دغدغه های دینی و مباحث ملی و در یک کلام، «هویّت یابی» از دیگر کارکردهای رسانه ها محسوب می شوند.با توجه به کارکردهای مثبت رسانه باید بدانیم که دشمنان داخلی و خارجی می کوشند تا از رسانه ها در جهت پیشبرد افکار و اهداف خود استفاده کنند. هدف اصلی استعمار نوین، سلطه فرهنگی و تبلیغ ارزش های غربی در جهان سوم و تمامی جوامع در حال توسعه است. این مسئله ساختار دینی کشور و هویّت ملّی و فرهنگی ما را به چالش کشیده است.
نوئل نئومان در باب تأثیر رسانهها نظریهای جدید عرضه کرده است که به نظریه “مارپیچ سکوت” مشهور شده است. سوربن و تانکارد این نظریه را به شرح زیر خلاصه کردهاند: در خصوص یک موضوع مناقشهانگیز، اغلب مردم در باره واکنش افکار عمومی حدسهایی میزنند. آنها سعی میکنند دریابند که نظر آنان در اکثریت قرار دارد یا در اقلیت. پس از آن میکوشند تا دریابند که تغییر افکار عمومی در جهت موافقت با آنها قرار دارد یا نه، چنانچه آنان احساس کنند که در جهت مخالف قرار دارند سعی میکنند که در باره موضوع، سکوت اختیار کنند. همچنین اگر تصور کنند که تغییر افکار عمومی در جهت فاصله گرفتن از آنهاست، به اختیار کردن سکوت گرایش مییابند. آنها هر چقدر بیشتر احساس کنند که دیدگاه متفاوتی عرضه نشده است هم بیشتر ساکت میمانند.
از نظر نوئل نئومان رسانهها به سه روش بر مارپیچ سکوت تأثیر میگذارند: نخست: این باور را در افراد جامعه ایجاد میکنند که عقاید مسلط چه نوع عقایدی هستند؛دوم: به افراد جامعه القاء میکنند که چه عقایدی در حال شکلگیری و گسترشاند و در پايان به افراد جامعه القاء میکنند که ابراز برخی عقاید موجب منزوی شدن آنها میشود، در حالیکه ابراز برخی عقاید دیگر با استقبال سایر افراد جامعه روبه رو میشود. از نظر مک گوایر مهمترین تأثیرات مطلوب رسانهها شامل: تأثیر بر الگوهای مصرف، رفتار رأی دادن، افزایش آگاهیهای عمومی و بهبود رفتار عمومی، تغییر و بهبود سبک زندگی، تلقین ایدئولوژی و تعلیم آموزههای مختلف سیاسی و اجتماعی است. همچنین مهمترین تأثیرات نامطلوب رسانهها شامل: افزایش رفتار پرخاشگرانه، ترویج آرمانها و گروههای مبتذل، گسترش اندیشههای قالبی و کلیشهای، ترویج رفتارهای نامناسب جنسی و ایجاد فرایندهای فکری نامتعادل است.